برنامه ريزي استراتژيك چيست؟
Presentation on theme: "برنامه ريزي استراتژيك چيست؟"— Presentation transcript:
1 برنامه ريزي استراتژيك چيست؟
تعريف برنامه ريزي استراتژيك برنامه ريزي استراتژيك چيست؟ برنامهريزي استراتژيك بهدنبال "ساختن آينده دلخواه" است. آينده را ميتوان بوجود آورد و آن را به شكل دلخواه ساخت. مهم آن است كه بدانيد، آينده مطلوب چيست و راه رسيدن به آن چگونه است؟ بديهيات را آشكار كرده و آنها را سازمان ميدهد. به ما امكان ميدهد با ”آنچه كه هستيم“ كار كنيم تا به ”آنچه كه بايد باشيم“ برسيم. Successful teams require more than the attributes and basics presented so far. A good team requires a good leader and a grasp on problem solving techniques. Let’s take a little time to address each……. “Planning is the organization of hope.” Stephen Blum
2 برنامه ريزي استراتژيك چيست؟
تعريف . برنامه ريزي استراتژيك، فرآيندپيچيده ومداوم تغييرات سازماني است. به آينده نشانه مي رود و بر آينده مطلوب متمركز است. بر پايه آناليز پيش بيني هاست. انعطاف پذير و مبتني بر تصوير كلي است. چهارچوبي براي كسب مزيت رقابتي أيجاد مي كند. فرآيند كيفي تفكر گراست. يك فرآيند يادگيري مداوم است. Successful teams require more than the attributes and basics presented so far. A good team requires a good leader and a grasp on problem solving techniques. Let’s take a little time to address each…….
3 مدل برنامهريزي استراتژيك
منطق مدل اكنون كجا هستيم A Awareness آگاهي در كجا ميخواهيم قرار بگيريم B Baseline C Clear… Vision Mission Goals چگونه به آنجا ميرسيم وضعيتپايه D Down to Action E Evaluation This brief will provide overview of CLS Why does the Army need the CLS initiative What is CLS and what components make up CLS How is IMA developing the components needed for CLS What are the Army’s goal and objectives for implementing CLS G Get Better اقدام بهبود . شفاف ارزيابي F Feedback (continuous) بازخورد
4 مدل برنامهريزي استراتژيك
منطق مدل A Awareness برنامهريزي براي برنامه تعهد رهبري استراتژي درگيري آموزش اكنون كجا هستيم B Baseline مجدوديتها/ خطوط راهنماي برنامه نيازها/انتظارات ذينفعان نيمرخ سازماني اسناد و قوانين محدودكننده C Clear… چشمانداز ماموريت ارزشها/ اصول راهنما اهداف/ استراتژيها در كجا ميخواهيم قرار بگيريم تحليل فاصله BSC D Down to Action اهداف كلان و معيارها اهداف خرد و اقدامات استراتژيك تدوين برنامه اقدامات برنامه پيادهسازي G Get Better This brief will provide overview of CLS Why does the Army need the CLS initiative What is CLS and what components make up CLS How is IMA developing the components needed for CLS What are the Army’s goal and objectives for implementing CLS چگونه به آنجا ميرسيم E Evaluation F Feedback (continuous)
5 سيستمي براي مديريت برسياستها و استراتژيهاي سازمان
روش ارزيابي متوازن سيستمي براي مديريت برسياستها و استراتژيهاي سازمان BALANCED SCORECARD (BSC)
6 از هر 10 شركت، 9 شركت در اجراي استراتژيهاي خود ناموفق است
موانع اجراي استراتژي تنها 5% از كاركنان از استراتژي سازمان خود مطلع هستند موانع مربوط به چشم انداز تنها 25% از مديران سيستمهاي انگيزشي خود را به استراتژيهاي سازمان مرتبط ساختهاند موانع مربوط به كاركنان 85% از مديران كمتر از يك ساعت در ماه در مورد استراتژي بحث و گفتگو ميكنند موانع مديريتي 60% از سازمانها بودجهها و منابع خود را به استراتژيها مرتبط نكردهاند موانع مربوط به منابع از هر 10 شركت، 9 شركت در اجراي استراتژيهاي خود ناموفق است شما نميتوانيد استراتژي را با سيستمهايي كه براي تاكتيكها ساخته شدهاند، مديريت كنيد
7 ايده اوليه كارت امتيازي متوازن (BSC)
Balanced Scorecard in 1992 به منظور رفع نارسائي سيستمهاي سنجش عملكرد مبتني بر سنجههاي صرفاً مالي، رابرت کاپلان (Robert S. Kaplan) و ديويد نورتون (David P. Norton) در سال 1992، ايده كارت امتيازي متوازن را معرفي نمودند.
10 جايگاه سنجش عملكرد در فرآيند مديريت استراتژيك
از نظر ديويد، مديريت استراتژيك عبارت است از هنر و علم تدوين, اجرا و ارزيابي تصميمات وظيفهاي چندگانه (همه جانبه) كه سازمان را قادر ميسازد به اهداف بلند مدت خود دست يابد. از نظر وي فرآيند مديريت استراتژيك شامل سه مرحله ذيل است. ايجاد استراتژي Strategy Formulation اجراي استراتژي Strategy Implementation ارزيابي استراتژي Strategy Evaluation Fred R. David, Strategic Management, 9e, 2003
11 اجزاي هريك از منظرهاي ارزيابي
اهداف استراتژيك (كلان) ما چيست؟ Objective چه سنجههاي (معيارهاي سنجشي) براي ارزيابي تحقق اين اهداف مناسب ميباشند؟ Measure اهداف كمي (مقاصد) مورد نظر براي هريك از سنجهها در دورههاي ارزيابي بايد چقدر باشد؟ Target چه برنامهها، اقدامات و ابتكاراتي را براي تحقق اهداف فوق در نظر داريم؟ Initiative
12 استراتژي منظر مالي منظر فرايندهاي داخلي منظر مشتري منظر يادگيري و رشد
اهداف سنجهها كميت برنامهها منظر فرايندهاي داخلي اهداف سنجهها كميت برنامهها منظر مشتري اهداف سنجهها كميت برنامهها استراتژي منظر يادگيري و رشد اهداف سنجهها كميت برنامهها
13 اهداف كلي و خواسته ها(Objectives)
چه كارهايي بايد انجام دهيم تا يك استراتژي خاص تحقق يابد؟ اهداف استراتژي ارتقاء رضايت مشتريان پاسخگوئی مطلوب جلب اعتماد
14 سنجهها و شاخص ها (Measures)
چگونه موفقيت در يك استراتژي ( يا نيل به يك هدف)را ميسنجيم سنجهها اهداف پاسخگوئی مطلوب جلب اعتماد متوسط زمان معطلی نرخ پاسخ متناسب بانیاز
15 اهداف كمي (Targets) سطح عملكرد يا نرخ بهبودي كه براي نيل به يك هدف خاص در نظر داريم چقدر است؟ سنجهها اهداف كمي متوسط زمان معطلی 30% کاهش زمان معطلی
16 برنامهها و ابتكارات اجرائي (Initiatives)
برنامهها و ابتكارات اجرايي براي نيل به يك هدف كدام است؟ اهداف كمي برنامهها و ابتكارات اجرايي مهندسي مجدد فرآيندها استفاده از سیستمهای رایانه ای 30% کاهش زمان معطلی
17 سلسله مراتب اهداف و برنامه ها
ماموریت Mission شاخص راهبردی Measuers چشم انداز Vision اهداف استراتژیک Objectives شاخص عملکردی Indicators اهداف عینی /فعالیتهای استراتژیک Goals برنامه ها Initiatives/Plans
18 ارزیابی اهداف استراتژیک
اهداف راهبردی کارآئی از طریق سنجش میزان عملکرد برنامه ها اثربخشی از طریق سنجش میزان تاثیرگذاری برنامه ها
19 نحوه برقراري ارتباط بين مولفهها و ساختار سازماني
استراتژي اهداف برنامه ها سازمان واحد فرد / تيم كاري چشمانداز
20 ارتباط برنامه ها با اهداف استراتژیک
اهداف راهبردی اهداف اجرائی اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک برنامه ها
21 نحوه شكستن اهداف بخش های اجرائي برنامه ها objectives اهداف استراتژیک
اهداف اجرائي Goals برنامه ها Plans/Initiatives بخش های اجرائي
22 نحوه وزن دهي به اهداف 70% 75% 12% 30% 35% 25% 65% برنامه ها objectives
موارد كمي : جمع مقادير موارد پروژه اي وكيفي : وزن دهي بر اساس اهميت راهبردي اهداف استراتژیک اهداف اجرائي برنامه ها 12% 75% 70% 30% 25% 35% 65% objectives Goals Plans/Initiatives
23 خروجي قابل اندازه گيري عملکردی
درصد پيش بيني ميزان پيش بيني شده جهت نيل به اهداف در تاريخي مشخص درصد عملكرد ميزان عملكرد در همان تاريخ انحراف از برنامه (شاخص عملکردی) درصد عقب بودن يا جلوافتادگي از برنامه پيش بيني - عملكرد پيش بيني X 100
24 شاخصهای راهبردی/اثربخشی
دوره های اندازه گیری فصلی شش ماهه سالیانه وحتی پنج ساله شاخصهای راهبردی/اثربخشی Measers
25 شاخصهای راهبردی/اثربخشی
دوره های اندازه گیری فصلی شش ماهه سالیانه وحتی پنج ساله شاخصهای راهبردی/اثربخشی Measers ماهیانه هفتگی روزانه لحظه ای شاخصهای عملکردی Indicators
26 سلسله مراتب اهداف و برنامه ها
ماموریت Mission شاخص راهبردی Measuers چشم انداز Vision اهداف استراتژیک Objectives شاخص عملکردی Indicators اهداف عینی /فعالیتهای استراتژیک Goals برنامه ها Initiatives/Plans
27 نیاز به يك پانل براي هدايت در جهتهاي استراتژيك
مديران ، مانند خلبانها ، نياز به اندازهگيري بسياري از عوامل محيطي و عملكردي دارند تا سفر خود به سوي آيندهي موفق را پايش نمايند.
28 نحوه محاسبه شاخص عملکردی
پیشرفت برنامه ای : 20% عملکرد واقعی : 10% انحراف از برنامه : 50% - - 50%
29 5 تا بسیار خوب 5- تا درحال بهبود 15- تا نامناسب 5 تا مطلوب 15 تا عالی کوچکتر از توجه ویژه بزرگتر از توجه ویژه
30 آینده در تسخیر آینده اندیشان است
از توجه شما متشکرم آینده در تسخیر آینده اندیشان است
مهم ترین اصول مدیریت موفق
به قول استیو جابز: « آسودگی میتواند دشوارتر از سختیها باشد. ما برای رسیدن به آسودگی، باید سخت تلاش کنیم تا ذهن خود را پاکسازی کنیم.» مدیران حرفهای، کسانی هستند که مسیری پر پیچ و خم و بسیار سخت را طی کردهاند. بسیاری از آنها از کارمندی کارشان را آغاز کردهاند و اتفاقا هرقدر که یک فرد مسیر کاریاش را از کارمندی ساده شروع کند، قابلیت بیشتری به دست میآورد تا با تمام وجودش درک کند که اصول مدیریت چیست و چطوری میتواند این اصول را به کار ببندد.
وقتی کسی مانند استیو جابز میگوید برای رسیدن به آسایش باید سختیهایی را از سر بگذرانیم، به خوبی مشخص میشود که چنین شخصی چه روزها و شبهای دشواری را پشت سر گذاشته تا مدیریت را یاد بگیرد. در ادامه همراه سنا باشید تا با هم بررسی کنیم که اصول مدیریت حرفهای چیست.
اصل اول: عملکرد و وظایف مدیریت
بسیاری از مدیران فکر میکنند که کار آنها صرفا نظارت کردن بر روی کار افراد و کارمندان خود است اما؛ این یک تفکر باطل به حساب میآید! در سادهترین حالت، مدیریت یک سرفصل است که شامل پنج زیر مجموعه یا وظیفه اصلی است: برنامهریزی، سازماندهی، استخدام افراد، رهبری و کنترل کردن. اصول اولیه مدیریت ذیل همین وظایف تعریف میشود و برای اینکه مشخص کنیم اصول مدیریت چیست باید بدانیم که وظایف مدیر چیست؟ در واقع، اولین اصل از مدیریت این است که وظایف یک مدیر را درک کنیم. وظایف پنجگانه زیر اولین اصل از مدیریت را تشکیل میدهند:
- برنامهریزی: هنگامیکه به ایفای نقش مدیر یک مجموعه فکر میکنید، سعی کنید آن را یک روند مهم برای انتخاب اهداف و عملکردهای مناسب ببینید و سپس تصمیم بگیرید که از چه استراتژیهایی باید استفاده کنید، چه اقداماتی را انجام دهید، و به چه منابعی برای رسیدن به آن اهداف نیاز دارید.
- سازماندهی: این بخش شامل ایجاد یک رابطه مفید میان کارکنان و مدیران است که به آنها این امکان را میدهد تا برای رسیدن به اهداف شرکت در کنار یکدیگر کار کنند.
- رهبری: رهبری یک شرکت شامل ایجاد یک تصویر و دیدگاه روشن از اهداف و آینده، انرژی دادن به کارکنان، انگیزه بخشیدن به افرادی که از دیدگاه شما استفاده میکنند، اثر گذاشتن، و داشتن مهارتهای ارتباطی موثر است.
- استخدام: همانطور که از نامش پیداست، این بخش شامل بکارگیری و استفاده از افراد مناسب برای بخشها و پستهای مختلف است.
- کنترل کردن: در این مرحله شما میزان نزدیک شدن به اهداف و پیشرفت عملکردهای خود را بررسی کنید.
اصل دوم: انواع و نقش های مدیران در یک سازمان
برای اینکه بگوییم دومین اصل از اصول مدیریت چیست، ناگزیریم که نقشهای مدیران را در هر سطحی که هستند مشخص کنیم. ساختار و استراتژی سازمانی یکی از مهمترین اصول مدیریت یک کسب و کار برای پیشبرد آن به سوی اهداف است و هر شرکتی برای خود یک استراتژی مشخص دارد.
جدا از عنوانهای سازمانی، این مجموعهها معمولا دارای سه نوع مدیر هستند که شامل مدیر اجرایی، مدیر میانی و مدیر ارشد است.
در صدر تیم مدیریت، مدیر عامل یا CEO قرار دارد که وظیفه نظارت بر روی این تیم را بر عهده دارد. برای درک بهتر این ساختار، یک هرم را تصور کنید که هرچه به سوی نوک آن میرویم، مدیرهای کمتری داریم. تمامی این افراد دارای وظایف مشخصی هستند. همه مدیران در این مدل نقش مهمی را بر عهده دارند.
هِنری مینتبرگ ( Henry Mintzberg ) یک پژوهشگر مدیریتی است که سالها در این زمینه تحقیق کرد و توانست هزاران کاری که بر عهده مدیران بود را به 10 نقش اصلی کاهش دهد و نام این مدل مدیریتی را CPM گذاشت. بر اساس مدل او، سه نقش اصلی وجود دارند که تمامی مدیران باید آنها را ایفا کنند که شامل نقشهای تصمیمگیرانه، میان فردی و اطلاعاتی میباشند.
در نقش تصمیمگیرانه مدیران میتوانند به عنوان یک کارآفرین، اختصاصدهنده منابع و یا حتی یک مذاکرهکننده عمل کنند. در نقش درونفردی، مدیران میتوانند به عنوان یک رهبر، رئیس و یا رابط امور خود را پیش ببرند. در نهایت، در نقش اطلاعاتی، آنها بر روی عملکرد افراد نظارت میکنند، به عنوان نماینده افراد صحبت میکنند و اطلاعات مختلف را با افراد تیم به اشتراک میگذارند.
پس این را نیز میتوان جزو اصول اولیه مدیریت درنظر گرفت که شما چه مدیر عامل باشید و چه مدیر میانی و ارشد، در هر صورت باید این نقشهای مدیریتی را به خوبی بشناسید و تصمیم بگیرید که در جایگاهی که هستید چه نقشی برای شما مناسبتر است. طبیعتا وظایف شما زمانی مشخص میشود که بدانید چه نقشی را قرار است به عنوان مدیر ایفا کنید. با درک کامل نقشهای مدیریتی، به خوبی مشخص میشود که دومین اصل از اصول مدیریت چیست و چه مفهومی دارد.
اصل سوم: مدیریت موثر منابع
یکی دیگر از اصول اساسی مدیریت، مدیریت منابع است. دکتر رِی پاورز ( Dr. Ray Powers ) عضو هیئت رئیسه مدرسه کسب و کار و تکنولوژی Forbes اعتقاد دارد که این بخش، مهمترین قسمت مدیریت کسب و کار است.
او برای توضیح اینکه سومین اصل از اصول مدیریت چیست، چنین میگوید: "من منابع یک شرکت را افراد، زمان، پول و دارایی آن میدانم و همه ما میدانیم که تعریف اولیه یک پروژه و یا هر کار دیگری که میخواهیم انجام دهیم داشتن یک هدف، زمان شروع و زمان پایان است." مدیران موفق برای امور و روندهای کاری خود برنامه ریزی میکنند و در این امر فعالانه درباره اینکه چه کاری باید انجام شود، ترتیب انجام کارها و همچنین، درباره اینکه چه منابعی برای به موفقیت رساندن برنامه خود لازم است، تصمیم گیری میکنند.
اصل چهارم: کسب و کار را بشناسید
یکی از مسائلی که درباره مدیریت وجود دارد و بسیاری آن را باور دارند این است که یک مدیر با کیفیت باید بتواند تقریبا هر نوع کسب و کاری را مدیریت کند. اما نمیتوان گفت که این باور کاملا صحیح است. درست است که اکثر مدیران دیدگاه کلیگرایانه دارند و از جزئیگرایی دوری میکنند، اما بسیاری از مدیران موفق کار خود را در نقش یک فرد جزئیگرا شروع کردهاند. آنچه اکثر مدیران موفق در هنگام هدایت و رهبری گروهها، بخشها و شرکتها از آن استفاده میکنند هم یک دانش مناسب از دنیای کسب و کار (که شامل تجربه آنهاست)، و هم یک دانش کلی از اصول مدیریت است.
پس حالا که میخواهیم توضیح دهیم چهارمین اصل از اصول مدیریت چیست، باید بگوییم که ترکیبی از تمام اصلهای قبلی به اضافه یک اصل تازهتر است. یعنی چه؟ یعنی سه اصل قبلی را اگر بهعنوان مهمترین اصول مدیریت درنظر بگیرید، پس یک مدیر حتما باید آنها را بداند. اما دانش یک مدیر فقط نباید محدود به این شود که بداند اصول مدیریت چیست! بلکه او باید بازار کارش، محصولی که تولید میکنند، مشتریان هدفش و پرسنل آن کسب و کار را هم بشناسد. بنابراین، وقتی این دانش نسبت به کسب و کار را با اصول اولیه مدیریت که در 3 اصل قبلی ذکر شدند جمع کنیم، اصل چهارم تولید میشود.
افرادی که به دنبال مدیریت هستند، اول از همه باید ویژگیهای کسب و کار را فرا بگیرند و بخشهای مختلف آن را یک به یک کشف کنند تا در نهایت به یک تصویر کلی دست پیدا کنند. پس از طی کردن این مرحله، مدیران موفق بر روی تصویر کلی خود سرمایهگذاری میکنند تا بتوانند عملکرد خود را افزایش دهند و به سوی اهداف خود حرکت کنند.
اصل پنجم: انگیزه، انگیزه و انگیزه!
حالا نوبت به آخرین اصل رسیده تا بالاخره پاسخ اصول مدیریت چیست را تکمیل کنیم. این مورد بیشتر از آنکه به اصول علمی قبلی شبیه باشد، به مهارتهای رهبری نزدیک است. اینکه تفاوت مدیریت و رهبری چیست، موضوع مقاله ما نیست اما چیزی که میتوان پذیرفت این است که انگیزه بخشی جزو وظایف مدیر و رهبر است.
توجه داشته باشید که شما به عنوان مدیر یک کسب و کار، مدیر تمام پرسنل آنجا هستید. در آن کسب و کار هم افراد پرانگیزه و پرانرژی هستند که حتی ممکن است برای خود شما نیز منبع انرژی و انگیزه باشند و هم افرادی وجود دارند که از بی انگیزگی مفرط رنج میبرند و فقط برای گرفتن حقوق سر ماه برای شما کار میکنند.
شاید سادهترین راه، اخراج آنها و آوردن نیروی جایگزین باشد. اما اولا که انجام این کار هزینههای زیادی را روی دست سازمان میگذارد و دوما، چه تضمینی هست فرد بعدی با او فرق داشته باشد؟ این را باید بپذیرید که همه آدمها مثل هم نیستند و شما باید همه را با تمام تفاوتهایی که دارند مدیریت کنید. همان فرد بی انگیزه هم تواناییها و پتانسیلهایی دارد که اگر شکوفا شوند، باعث میشوند آن فرد به یک پرسنل مهم و مهرهای حیاتی برای کسب و کارتان بدل شود. پس به جای نگاه حذفی داشتن نسبت به افراد بی انگیزه، باید نگاهی جامع و علمی داشته باشید و دو کار را انجام دهید:
- منشا بی انگیزه بودن او را پیدا کنید.
- عامل انگیزه بخشی او را کشف کنید.
منشا بی انگیزه شدن او ممکن است وظایف شغلی فرسایشیاش باشد. اگر یک نویسنده محتوا است که سالها مشغول نوشتن مطالبی تکراری است، شاید واقعا حق داشته باشد که انگیزه خود را از دست بدهد.
اگر مسئول بایگانی است و صبح تا شب فقط با تعدادی پرونده و کاغذ و مهر و امضا سر و کار دارد، میتواند مستعد افسردگی هم باشد. البته شخصیتهایی هستند که اساسا به همین کارها علاقه دارند و شاید افرادی که در این پستها داخل سازمان شما کار میکنند شخصیت مناسب این شغل را ندارند.
در این حالت، با یک تغییر کوچک میتوانید انگیزه زیادی را به پرسنل خود تزریق کنید. اما اگر دلیل بی انگیزه بودن او شخصی یا خانوادگی باشد، نباید این را خارج از حیطه وظایفتان بدانید.
مدیران حرفهای گاهی با پرسنل خود مانند یک برادر یا خواهر رفتار میکنند و اعتماد او را جلب میکنند تا سفره دلش را باز کند. در این صورت، با گوش کردن به درد اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک دلهای او، ارائه مشورت، معرفی کردن فردی که بتواند مشکل او را حل کند، دادن یک وام یا مساعده، دادن یک مرخصی چند روزه و . میتوانید روحیه او را تغییر دهید. همانطور که گفته شد، این از اصول اصول اولیه مدیریت، جزو مهارتها و هنرهای رهبری است و شما باید با تکیه بر هوش و خلاقیت خود این اصل را پیش ببرید.
نتیجهگیری: مهمترین اصول مدیریت چیست؟
آنچه خواندید، بخشی از اصول مدیریت موفق است که در میان اکثر صاحبان کسب و کارهای بزرگ به کار گرفته میشود. تلاش کردیم توضیح دهیم که مهمترین اصول مدیریت چیست. به یاد داشته باشید که به عنوان یک مدیر، برای به دست آوردن رضایت شغلی بیشتر و موفقیت در کار خود، لازم است تا به تصورات، وظایف، استراتژیها، رهبری، سیستم، ساختار و فرهنگ شرکت خود وفادار باشید. در تمامی امور خود با افراد منصفانه و صادقانه رفتار کنید و بهترین تلاش خود را برای رعایت اصول اخلاقی اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک و ارزشهای خود و سازمانی که آن را مدیریت میکنید، به کار بگیرید. به حرفها و شعارهای خود عمل کنید و به یاد داشته باشید که افراد شما را نگاه میکنند تا ببینند که آیا به آنچه میگویید عمل میکنید یا خیر. بهترینها را برای تیم، شرکت و مشتریان خود فراهم کنید. سعی کنید مدیر تاثیرگذاری باشید تا بهترین نتایج را به دست بیاورید و یک رابطه مفید و سازنده با تیم و مشتریان خود بسازید.
3 نکته مهم برنامه ریزی برای مدیریت بازاریابی
نوشتن یک برنامه مدیریت بازاریابی می تواند به شما در تعریف جنبه های مختلف شغلی کمک کند و سبب شود که به بهترین نحو ممکنم برای بازاریابی و فروش خودتان برنامه ریزی داشته باشید.
به هنگام امور مدیریت بازاریابی، باید بتوانید روش هایی را خلق کنید که باعث شود فروش محصولات شما بیشتر شود.
چرا به یک برنامه مدیریت بازاریابی احتیاج دارم؟
یک برنامه مدیریت بازاریابی به شما اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک کمک می کند تا محصولات و خدمات در تجارت خود را که نیازهای بازار هدف شما را برآورده می کند، ارتقا دهید.
این کار به تحقیق، زمان و تعهد نیاز دارد اما یک فرایند بسیار با ارزش است که می تواند در موفقیت کسب و کار شما بسیار موثر باشد.
نوشتن و تحقیق در مورد برنامه بازاریابی خود این فرصت را به شما می دهد:
- بازار هدف خود را مشخص کنید و درک کنید که چگونه محصول یا خدمات شما نیازهای مشتریان را برآورده می کند.
- رقبای خود و اینکه مشتریان هدف شما درباره نقاط قوت و ضعف رقبای شما چه فکر می کنند را شناسایی کنید.
- برند، محصولات و خدمات خود را به گونه ای قرار دهید که بازار هدف شما، تجارت شما را بهتر از رقابت یا متفاوت از بازار ببیند و این به مدیریت بازاریابی شما کمک می کند.
- اهداف و چهارچوب زمانی خاص، قابل اندازه گیری را برای فعالیت های بازاریابی خود تعیین کنید.
- برای دستیابی به مخاطب مورد نظر خود از جمله پیام ها، کانال ها و ابزارهایی که استفاده خواهید کرد، از یک استراتژی استفاده کنید.
مراحل زیر شما را از طریق اصول اولیه برای تدوین برنامه بازاریابی خود طی می کند.
برای مدیریت بازاریابی، به ساختار صنعت خود نگاه کنید
در مورد صنعت خود، از جمله انجمن های صنعت، آمار و معیارها اطلاعات کسب کنید تا به شما در درک نحوه عملکرد شغل خود در مقایسه با دیگران در صنعت کمک کنید.
هنگام تحقیق در صنعت خود موارد زیر را در نظر بگیرید:
- صنعت شما چقدر بزرگ است؟
- آیا صنعت در حال رشد یا کوچک شدن است؟
- چه عواملی ممکن است در نحوه عملکرد صنعت تاثیر بگذارد؟
- آیا این صنعت از نظر داخلی و خارج از کشور حضور قدرتمند یا ضعیفی دارد؟
- صنعت بیشترین سود را از کجا کسب می کند؟
- مشاغل پیشرو در صنعت چه کسانی هستند؟
- بازاری که این مشاغل پیشرو در آن فعالیت می کنند چقدر است؟
انجام تحقیقات بازار جهت نوشتن برنامه بازاریابی
تحقیقات مربوط به بازار را برای جمع آوری و سازماندهی اطلاعات در مورد بازار هدف، نیازهای مصرف کننده انجام دهید و بفهمید که شغل شما در بازار متناسب است.
برای یافتن موقعیت بازار و موقعیت تجاری مدیریت بازاریابی خود، شاید لازم باشد که بدانید:
- مشتریان هدف شما چه کسانی هستند؟
- آن ها به چه چیزی علاقه دارند؟
- مشکلات آن ها چیست؟
- مشتریان هدف شما چه نیازهایی دارد؟
- چگونه رقبای شما نیازهای بازار هدف شما را برآورده می کنند؟
- چگونه می توانید این کار را بهتر انجام دهید؟
دو روش تحقیق در بازار وجود دارد که می توانید اعمال کنید. این شامل:
- تحقیقات اولیه - تحقیقات جدیدی که می توانید دست اول را از طریق نظرسنجی ها، مصاحبه ها و صحبت کردن مستقیم با مشتری جمع آوری کنید.
- تحقیقات ثانویه - اطلاعات در دسترس عموم که قبلا جمع آوری شده است، مانند گزارش های تحقیقاتی، آمار دولتی و انتشارات تجارت، در دست داشته باشید.
برای مدیریت بازاریابی بهتر، نمایه بازار و مشتری خود را تعریف کنید
بازار هدف شما گروهی از مشتریانی است که شما قصد دارید محصولات یا خدمات خود را به آن ها بفروشید. مخاطبان هدف شما مشتریانی هستند که به احتمال زیاد محصولات یا خدمات شما را خریداری می کنند.
برای تعیین بخش های بازار خود باید نیازهای هر کدام را تعیین کنید. به عنوان مثال، آیا نیاز به محصول یا خدمات شما از قبل وجود داشت؟ آیا محصولات یا خدمات مختلفی وجود دارد که همان نیاز را برآورده می کنند؟ آیا مشتریان بالقوه به محصول یا خدمات شما نسبت به دیگران نیاز دارند؟
با ارزیابی هر بخش جهت مدیریت بازاریابی از بازار هدف خود، می توانید تعیین کنید که آیا مشتریان کافی برای فروش محصول یا خدمات شما وجود دارند یا خیر و همچنین تضمین می کند که منابع خود را در بخش های بازار که محصولات شما را خریداری نمی کنند، به نحوی به فروش برسانید.
شما می توانید مشتریان ایده آل خود را به گروه هایی تقسیم کنید که خصوصیات مشابهی از قبیل جنسیت، مکان، درآمد، اندازه خانواده، کانال های رسانه ای و موارد دلخواه و دوست ندارند، باشد.
سپس می توانید استراتژی های بازاریابی خود را متناسب با بخش مشتری هدف خود تنظیم کنید.
برای یادگیری کامل پیشنهاد می کنیم در دوره مجازی تدوین برنامه بازاریابی (مارکتینگ پلن) شرکت کنید و با اصول گام به گام آن آشنا شوید.
فرآیند ایجاد محصول در ۷ مرحله
ایجاد محصولات جدید میتواند یک سفر واقعاً هیجانانگیز باشد؛ هم برای افراد تازهکار و هم برای مدیران محصولات. برخی در نقطهای موفق میشوند که دیگران شکست میخورند؛ اما چه چیزی آنها را متمایز میکند که محصولات موفقی را عرضه میکنند؟ بیایید نگاهی به مراحل ایجاد محصول جدید بیندازیم که میتواند شما را در مسیر صحیح قرار دهد.
منظور از ایجاد محصول چیست؟
فرآیند ایجاد محصول، سفر پایان به پایان (end-to-end journey) برای انتقال محصول جدید از ایده به بازار است. این مراحل همهچیز را از تعریف نتایج شما و شناسایی مسئله و مشکلی که ارزش حل شدن دارد تا ایدهپردازی، نمونهسازی اولیه، آزمایش و یافتن بازار مناسب محصول، پوشش میدهد.
۷ مرحلهی فرآیند ایجاد محصول
فرقی نمیکند که از ابتدا قصد ارائه یک محصول کاملاً جدید بهعنوان یک استارتاپ را داشته باشید یا توسعه یک محصول جدید بهعنوان بخشی از یک کسبوکار بزرگ، مراحلی که برای ایجاد محصول باید دنبال کنید بسیار مشابه هستند.
مراحل خلق محصول جدید ممکن است در وهله اول تمرکز بیشتری بر اثبات تقاضا و رشد مشتری داشته باشد و دورههای آزمایش در ابتدا ماهیت کیفیتری داشته باشند که این امر میتواند در مورد چرخه منظم ایجاد محصول نیز صادق باشد.
در ادامه مراحل ایجاد محصول جدید را بررسی کنیم.
نتیجه خود را مشخص کنید
وسوسه آغاز فرآیند ایجاد یک محصول با ایده یا راهحل پدیده رایجی است. بسیار مهم است که قبل از شروع هر یک از مراحل خلق محصول جدید، در مورد آنچه میخواهید به آن برسید، شفاف باشید؛ چراکه شما میدانید موفقیت چگونه به نظر میرسد و هنگام ارائه ایده، معیاری برای سنجش و هدف مشخصی را مدنظر قرار دادهاید.
در اولین مرحله ایجاد محصول جدید، ممکن است نتیجه اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک اولیه شما بیشتر با تقاضا یا اثبات ارزش مشتری به معنای کیفیتر مرتبط باشد. در خصوص مشاغل تثبیتشدهتر، ممکن است مجموعهای از نتایج یا معیارها را داشته باشید که هم ارزش مشتری و هم کسبوکار را پوشش میدهد و با استراتژی شما در مورد محصول موجود یا OKR ها یا اهداف کلی شرکت مرتبط است.
مشکلات خود را بهطور دقیق مشخص نمایید
اگر در یک کسبوکار مدیر محصول (PM) هستید، این احتمال وجود دارد که به شمار زیادی از تحقیقات مشتری و دادههای کمّی دسترسی داشته باشید که تعیین مشکلات مشتری را برای حل آنها آسانتر میکند.
اما اگر در ابتدای راه و یک مؤسس مبتدی هستید، ممکن است چنین دسترس گستردهای نداشته باشید، اما شاید بتوانید گزارشها یا اطلاعات مربوط به صنعت را پیدا کنید تا در وهله اول نیازهای مشتری را شناسایی نمایید و ممکن است در بازار شاهد مشکلی بوده باشید که امروز بهخوبی (یا اصلاً) حل نشده است.
در هر دو سناریو ممکن است در درک شما از مشکلاتی که شناسایی کردهاید، شکافهایی وجود داشته باشد، بنابراین شاید لازم باشد قبل از رفتن به مرحله بعدی، تحقیقات مشتری را انجام داده و بینش بیشتری در این رابطه کسب نمایید.
وقتی مشکلی را تعریف کردید که ارزش حل کردن دارد، میتوانید با شناسایی فرصت خود به حل آن مشکل بپردازید.
فرصتها را شناسایی کنید
هدف از این مرحله در فرآیند ایجاد محصول این است که واقعاً در مورد مشکل تعریفشده مشتری خود تحقیق کنید.
شما باید سؤالاتی از خود بپرسید مانند:
- چقدر فرصت هست؟ آیا این مشکل ارزش حل کردن دارد؟
- امروز این مشکل را به چه شکل دیگری میتوان حل کرد؟
- تفاوت ما با سایر کسبوکارها چیست؟ چرا ما بهترین موقعیت را برای حل این مشکل داریم؟
بر اساس مقدار فرصتی که در اختیار دارید و برای استفاده حداکثری از آن تلاش میکنید بهاندازه کافی مخاطب وجود دارد که موفقیت شما را در حل اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک مشکل تضمین کند. اگر فقط مشکل ۱۰ نفر را شناسایی کردهاید، ارزش این را ندارد که وقت و هزینه خود را صرف توسعه محصول جدید برای حل آن مشکلات کنید!
بررسی نحوه حل مشکل توسط رقبای احتمالی یا سایر محصولات موجود در بازار، به شما کمک میکند تا ببینید آیا بازار نیازی به ارائه راهحلهای جایگزین برای مشکل شما دارد یا خیر. اگر تحقیقات بازار را انجام دهید و متوجه شوید که جهان مملو از محصولاتی است که مشکل انتخابی شما را بهخوبی حل میکند، ممکن است قبل از پیگیری آن دوباره به این مسئله بیندیشید.
همچنین مهم است که تفاوتهای خود را در نظر بگیرید (منظور مزیت رقابتی یا نقاط فروش منحصربهفردتان است)؛ آیا دلیلی وجود دارد که شما یا شرکتتان بهترین موقعیت را برای حل این مشکل خاص به شیوهای جدید یا ابتکاری داشته باشید؟
یکی دیگر از عوامل مهم که باید به آن توجه شود زمان است؛ شاید عجیب باشد که از خود بپرسید «آیا جهان آمادگی پذیرش محصول ما را دارد یا خیر»؛ اما این یک سؤال منطقی است. با گذر زمان عادات افراد بواسطه فناوری تغییر میکند و چیزهایی که شاید ۱۰ یا ۱۵ سال پیش ازنظر مشتریان باورنکردنی بود اکنون تنها بخشی از زندگی روزمره هستند.
در مورد ایدههای محصول جدید تبادلنظر کنید
هنگامیکه از داشتن مشکل مشخص و فرصت مناسب خرسند شدید، میتوانید وارد مرحله بعد شوید: ایدهپردازی!
هدف از مرحله ارائه ایدههای متعدد برای حل مشکل شما است که به دستیابی شما به نتایج موردنظرتان کمک میکند.
روشهای مختلفی برای تسهیل ایده پردازی وجود دارد؛ اگر شما PM هستید، احتمالاً بهاندازه کافی خوششانس خواهید بود که دارای طراح محصول یا سرپرست UX باشید تا به شما در طراحی کارگاههایی برای جذب ایده کمک کند. یکی از عوامل کلیدی این است که مطمئن شوید در این مرحله از ذینفعان و اعضای تیم خود استفاده میکنید، چراکه ایدههای متنوعی را از مجموعه افراد مختلف دریافت خواهید کرد.
اگر مؤسس هستید، شاید همکارانی دارید که با آنها کار میکنید و میتوانند در فرآیند تبادل ایدههای شما مشارکت کنند یا ممکن است ایدههایی برای حل مشکل مشتری خاص خود داشته باشید.
استفاده از عباراتی چون «چگونه میتوانیم…» یک روش عالی برای باز کردن فضای مشکل با طرح سؤالاتی در رابطه با مشتریان است. بهعنوانمثال «چگونه میتوانیم مشتری خود را قادر به انجام … نماییم؟».
هنگامیکه یک فهرست طولانی از ایدهها دارید، میتوانید بهمنظور تبدیل همه چیز به مجموعهای از راهحلهای احتمالی، از روش رأیگیری یا روشهای دیگر استفاده نمایید که موجب پیشرفت نمونهسازی و آزمایش میگردد. آنها باید ایدههایی باشند که (در این مرحله) برای داشتن بیشترین پتانسیل جهت دستیابی به موفقیت، شما آنها را باور دارید.
ایدههای خود را نمونهسازی و آزمایش کنید
در این مرحله از فرآیند ایجاد محصول شما باید مجموعه کوچکی از ایدههای محصول را برای آزمایش ارائه دهید.
هدف این است که به یک راهحل منطقی برسید که از طریق نمونهسازی اولیه، به بهترین شکل ممکن با نتایج اولیه شما مطابقت داشته باشد.
اولین گام برای اعتبارسنجی و تا حد امکان سادهترین راه برای انجام این کار بدون ارائه تمام راهحل برای هر ایده، ایجاد مجموعهای از نمونههای سبک و دورریز است که مفاهیم محصول شما را زنده میکند. نمونه دورریز یک عنصر مهم است زیرا بهاحتمالزیاد شما مجبور به امتحان چند ایده، قبل از شناسایی یکی از آنها خواهید شد، بنابراین در این مرحله نگران طراحی رابط کاربری کامل یا عملکرد کامل و قابلیت اجرای آن نباشید.
در طراحی نمونههای اولیه برای آزمایش مفهوم، باید ابتدا مفروضات خود را در مورد راهحلهای بالقوهتان مشخص کنید. هدف شناسایی پر ریسکترین فرضیه شما است. ممکن است مفروضات زیادی در مورد ایدههای خود داشته باشید، اما پر ریسکترین فرضیه شما بدان معنی است که اگر ایده شما درست نباشد، کل ایده شما شکست میخورد.
ابزارهای نمونهسازی متعدد عالی وجود دارد که به شما امکان ایجاد نمونههای قابل کلیک (InVision، Marvel، Figma و غیره) را میدهد، اما میتوانید با نمونههای اولیه کاغذی، اسلایدنگار Google و حتی پیشنمایشهایی به اصول اولیه برگردید، (بهعنوانمثال سیستمهای مدیریت محتوا) که بر اساس فناوریهای موجود ساخته شدهاند. نکته اصلی این است که بیش از نصف روز تا ۱ روز برای ساخت این نمونههای اولیه بهعنوان راهنما صرف نکنید.
در مرحله بعد شما باید ایدههای نمونهسازی شده خود را در مقابل مشتریان احتمالی قرار دهید تا افکار آنها را بشنوید؛ ممکن است شما یک پژوهشگر تجربه کاربری (User Researcher) داشته باشید که در این زمینه متخصص است یا اگر مؤسس مبتدی هستید ممکن است مجبور شوید کمی بداههپردازی کنید! در این مرحله شما به دنبال این هستید که آیا فرضیههای پرریسک شما درست است یا خیر و احتمالاً برخی راهحلهای احتمالی به گورستان ایدهها ختم میشود.
ایدههایی که در آزمایش نمونهسازی اولیه موفق میشوند، ممکن است مجبور شوند دورههای بعدی نمونهسازی را طی کنند تا زمانی که به راهحلهای احتمالی اطمینان پیدا کنید. در این مرحله میتوانید آزمایش زنده را در مقیاس بزرگتر مد نظر قرار دهید و استراتژی قیمتگذاری خود را بهعنوان بخشی از آزمایش در نظر بگیرید. ممکن است در این مرحله هنوز به دنبال اثبات ارزش و تقاضا باشید، بنابراین انجام آزمایشاتی نظیر آزمایش ۴۰۴، آزمایش صفحه فرود (landing page)، آزمایش محافظ (concierge testing)، آزمایش Google Ad / Facebook و غیره در این مرحله سودمند خواهند بود.
در پایان این فرآیند امیدوارم به یک راهحل منطقی رسیده باشید تا بتوانید با اطمینان پیش روید.
نسخه ۱ راهحل خود را توسعه دهید
در این مرحله شما یک راهحل منطقی خواهید داشت که میتوانید آن را برای عرضه محصول به واقعیت تبدیل کنید! نسخه ۱ محصول شما (گاهی اوقات بهعنوان کمینه محصول قابل ارائه شما شناخته میشود) نیازی به داشتن ویژگیهای جذاب اضافی ندارد که تصور میکنید راهحلهای ظریفتر از آن برخوردارند، تمرکز همچنان بر حفظ آن استوار است.
بعلاوه شما باید استراتژی بازاریابی خود را در این مرحله از فرآیندایجاد محصول در نظر بگیرید تا از عرضه موفق محصول خود اطمینان حاصل نمایید.
مهمتر از همه، شما باید چیزی را ارائه دهید که با نتایج اولیه شما از مرحله ۱ فرآیند ایجاد محصول مطابقت داشته باشد.
تکرار کنید!
با تأیید راهحل یا ایده موفق و ارائه اولین نسخه، این فرآیند پایان نمییابد، بلکه آغاز تکرار فرآیند و بهبود آن است. اکنون فرصت دارید که روی استراتژی ایجاد محصول و نقشه راه کار کنید.
ما بسیار خوششانس هستیم که در دورانی زندگی میکنیم که پیشرفت فناوری به این معناست که اگر بخواهیم میتوانیم هر دقیقه از روز محصولات خود را بهروزرسانی کنیم.
شما در موقعیتی قرار دارید که محصول جدیدی را ارائه دادهاید اما اکنون باید به توسعه آن بپردازید تا بتوانید مشتریان خود را گسترش داده و حفظ کنید، آن را با نیازها و عادات تکاملی آنها مطابقت دهید و رقابتی باقی بمانید. شما میتوانید از طریق یادگیری مداوم و دریافت بازخورد از مشتریان خود و نیز نظارت بر دادههای خود و تجزیهوتحلیل تغییرات رفتاری در طول زمان، به این هدف نائل گردید. چیزی بهعنوان «محصول نهایی» وجود ندارد!
مفهوم و مزایای برنامه ریزی استراتژیک
تقریبا تمامی شرکت ها اهداف کوتاه و بلند مدتی را برای پیشرفت در حوزه کاری خود در نظر می گیرند. با این وجود لزوما همه آن ها در دستیابی به اهداف خود موفق نمی شوند. با کمی جستجو در خصوص دلایل شکست شرکت و سازمان های مختلف به این موضوع پی می برید که بسیاری از آن ها یا اهداف مشخص و واقع بینانه ای نداشتند و یا در اجرایی کردن آن ها کوتاهی کرده اند. اما چاره کار چیست؟ چه اقداماتی را باید انجام دهیم تا احتمال موفقیت خود را افزایش داده و به سرنوشت سازمان های شکست خورده دچار نشویم. راهکاری که برای تسریع روند پیشرفت توسط بسیاری از مدیران مورد استقبال قرار گرفته است، برنامه ریزی استراتژیک است.
پیش از پرداختن به پاسخ سوال برنامه ریزی استراتژیک چیست به این نکته توجه کنید که روش برنامه ریزی مذکور از شرکت های کوچک تا سازمان های بزرگ را در بر گرفته و می تواند در مدت زمانی مشخص منجر به پیشرفت شرکت شود. با این وجود توجه داشته باشید که تسلط به مباحث برنامه ریزی استراتژیک، آشنایی با روش های برنامه ریزی استراتژیک و مراحل تدوین برنامه ریزی استراتژیک نیازمند گذراندن دوره هایی چند ماهه با اساتیدی مجرب است.
برنامه ریزی استراتژیک چیست؟
تعاریف گوناگونی برای برنامه ریزی استراتژیک در کتاب ها و منابع مختلف وجود دارد. با این وجود مفهوم همگی آن ها یکسان است. به زبان ساده هنر طراحی استراتژی برای کسب و کارهای خاص، اجرای طرح و ارزیابی نتایج متناسب با اهداف کلی شرکت را برنامه ریزی استراتژیک می گویند. این مفهوم جهت یکپارچه سازی بخش های مختلف ( مانند حسابداری، بازاریابی و منابع انسانی ) در یک شرکت برای افزایش بهره وری و دستیابی به اهداف کوتاه و بلند مدت سازمان مورد استفاده قرار می گیرد. همچنین توجه داشته باشید که اصطلاح برنامهریزی استراتژیک مترادف با مدیریت استراتژیک است.
تاریخچه برنامه ریزی استراتژیک
مفهوم برنامه ریزی استراتژیک در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ محبوب شد و تا دهه ۱۹۸۰ مورد استقبال شرکت های زیادی قرار گرفت. با اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک این وجود اوج محبوبیت این روش مربوط به دهه ۱۹۹۰ بود که از آن زمان تا کنون در روش های تجارتی مدرن، مدیریت استراتژیک از جایگاه ویژه ای برخوردار است.
فرآیند برنامه ریزی استراتژیک
این فرآیند نیازمند تفکر و برنامه ریزی توسط مدیران و مقامات بالای شرکت است. پیش از انتخاب استراتژی اولیه و اجرایی کردن آن لازم است تا نظرات مدیران اجرایی شرکت را به طور کامل بررسی نمایید؛ چراکه نظرات این افراد تاثیر مثبتی در ارائه طرح نهایی خواهند داشت.
در مرحله بعد نظرات و طرح های پیشنهادی مدیران بررسی شده و مناسب ترین طرح ها انتخاب می شوند. سپس طرح های منتخب را مجددا و به طور دقیق ارزیابی نموده و دستاوردهایی که برای شرکت به ارمغان می آورند، مورد بررسی قرار خواهد گرفت. (هنگام بررسی طرح، مواردی از جمله زمان مورد نیاز برای اجرای طرح، مقرون به صرفه بودن و از همه مهم تر قابل اجرا بودن آن مورد بررسی قرار می گیرند)
در نهایت طرح منتخب وارد فاز اجرایی شده و تمامی طرح های مرحله قبل در موعد مقرر خود اجرا می شوند. لازم به ذکر است که مراحل مذکور می توانند به صورت سری( پشت سرهم) و یا موازی( همزمان) انجام پذیرند. از طرفی دیگر در مرحله نهایی تا حد امکان از ریسک های مالی غیرضروری پیشگیری می شود. با توجه به اطلاعاتی که اکنون در اختیار دارید در زیر به معرفی مراحل توسعه و اجرای برنامه ریزی استراتژیک می پردازیم.
توسعه و اجرای برنامه ریزی استراتژیک ( برنامه ریزی راهبردی )
به طور کلی توسعه و مراحل تدوین برنامه ریزی استراتژیک شامل سه بخش می شوند:
۱- فرمول بندی استراتژی
در فرآیند فرموله کردن یک استراتژی، یک شرکت ابتدا موقعیت فعلی خود را با انجام یک حسابرسی داخلی و خارجی ارزیابی میکند. هدف از این کار کمک به شناسایی نقاط قوت و ضعف سازمان و همچنین فرصتها و تهدیدها ( تحلیل SWOT ) است . پس از اینکه تجزیه و تحلیل انجام شد مدیران تصمیم میگیرند که باید بر روی کدام طرح و یا بازار تمرکز کنند، چطور بهترین منابع شرکت را به امور مختلف تخصیص داده و بررسی کنند که سرمایه گذاری روی چه نوع طرحی آینده بهتری خواهد داشت.
همچنین از آن جایی که استراتژی های کسب و کار اثرات بلند مدتی روی موفقیت سازمانی دارند، پیشنهاد می شود طرح های پیشنهادی حتما به تایید مدیران اجرایی سازمان برسد.
۲- اجرای استراتژی
بعد از فرموله کردن یک استراتژی، شرکت باید هدف یا اهداف مربوط به عملی سازی استراتژی را مورد بررسی قرار دهد. از طرفی دیگر تخصیص منابع برای اجرای استراتژی نیز در این مرحله مشخص می شود. اجرای استراتژی موثر شامل توسعه یک ساختار یا چارچوب جامع برای اجرای استراتژی و به حداکثر رساندن بهره برداری از منابع مرتبط است.
۳-ارزیابی استراتژی
هر مدیر با تجربه ای در کسب و کار میداند که موفقیت امروز، موفقیت فردا را تضمین نمیکند. به همین دلیل مدیران همواره باید استراتژی تدوین شده خود را مورد بررسی و ارزیابی قرار دهند. ارزیابی مذکور نیز شامل سه مرحله است؛ بررسی عوامل داخلی و خارجی موثر بر اجرای استراتژی، اندازه گیری عملکرد و انجام تغییرات لازم برای موثرتر کردن استراتژی.
اجازه دهید این موضوع را با ذکر مثالی برایتان توضیح دهیم. فرض کنید یک شرکت پس از اجرای برنامه ریزی استراتژیک به این نتیجه می رسد که باید ارتباط خود با مشتری را بهبود ببخشد. در این صورت با ارزیابی طرح خود و ایجاد تغییرات به این نتیجه می رسد که بودجه ای را به یک سیستم ارتباط با مشتری تخصیص دهد. در این صورت نه تنها طرح قبلی از بین نرفته بلکه با تغییرات اعمال شده، بازدهی آن نیز افزایش یافته است.
هر سه مرحله در برنامهریزی استراتژیک در سه سطح به صورت سلسله مراتبی انجام میشوند: مدیر ارشد، مدیر میانی و سطوح عملیاتی. بنابراین، تقویت ارتباطات و تعامل بین کارمندان و مدیران در تمام سطوح ضروری است.
مزایا و مراحل برنامه ریزی استراتژیک
بیثباتی محیط کسب و کار باعث می شود که بسیاری از شرکت ها به جای اقدامات پیشگیرانه، استراتژی های واکنشی را اتخاذ کنند. این استراتژی شاید برای مدتی کوتاه جوابگو نیازهای شرکت باشد اما در طولانی مدت منجر به خسارات جبران ناپذیری می شود. درست در اینجاست که مزایای برنامه ریزی استراتژیک مشخص می شود.
این برنامه ریزی سرعت پیشرفت شرکت را افزایش داده و به شرکت جهت برقراری نظم و برنامه ای منسجم کمک می کند. لازم به ذکر است مزایا و مراحل برنامه ریزی استراتژیک تنها به این مورد محدود نشده و موارد دیگری را نیز در بر می گیرد.
بهبود عملکرد کلی
این روش به تدوین استراتژی های بهتر با استفاده از رویکردی منطقی و سیستماتیک کمک میکند. برخی مطالعات نشان می دهند که فرآیند برنامه ریزی استراتژیک سهم قابل توجهی در بهبود اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک عملکرد کلی شرکت دارد .
بهبود برقراری ارتباطات بین کارکنان
برقراری ارتباط منسجم بین کارفرمایان و کارکنان برای موفقیت فرآیند برنامه ریزی استراتژیک حیاتی است. این امر از طریق مشارکت و گفتگو میان مدیران و کارکنان آغاز شده و در نهایت با همفکری آن ها تغییرات مثبتی در طرح اعمال می شود. بنابراین برنامه ریزی استراتژیک برقراری ارتباط بین کارکنان یک شرکت را نیز بهبود می بخشد.
مشخص کردن اهداف و در نتیجه افزایش خلاقیت کارکنان
برنامهریزی استراتژیک نیز به مدیران و کارکنان کمک میکند تا تعهد خود را به اهداف سازمان نشان دهند. این موضوع به این دلیل است که آنها میدانند شرکت چه کار میکند و دلایل آن کار چیست. در نتیجه با مشخص شدن اهداف و دلایل آن ها خلاقیت کارکنان و مدیران افزایش یافته و اهداف شرکت با سرعت بیشتری محقق خواهند شد.
جمع بندی مزایای برنامهریزی راهبردی
توانمندسازی افراد فعال در سازمان، افزایش تعامل و ارتباط در تمام مراحل فرآیند، احساس اثربخشی کارکنان در موفقیت کلی شرکت را تقویت کرده و جزو مهم ترین مزایای برنامهریزی راهبردی محسوب می شوند. به همین دلیل برای شرکتها بسیار مهم است که فرآیند برنامهریزی استراتژیک را به کمک مدیران و کارکنان سطح پایین سازمان انجام دهند.
با انواع برنامه ریزی استراتژیک آشنا شوید
به طور کلی سه نوع برنامه ریزی استراتژیک وجود دارد که آشنایی با آن برای هر مدیر سازمانی ضروری است. انواع برنامه ریزی استراتژیک شامل برنامه ریزی شرکتی، بیزینسی و تحلیلی است.
استراتژی شرکتی
استراتژی شرکتی شامل تصمیماتی است که تمامی شرکت را تحت شعاع خود قرار می دهد. این تصمیمات استراتژیک را نمیتوان در سطح پایین تر بدون به خطر انداختن زیرمجموعه ها انجام داد.( به زبان ساده استراتژی مذکور در بالاترین سطح سازمان انجام شده و سود و ضرر آن تمامی سطوح سازمان را تحت تاثیر خود قرار خواهد داد) مرحله اول در این استراتژی انجام بررسی محیطی است؛ عموما این کار به شناسایی نقاط قوت و ضعف منجر خواهد شد. مرحله بعد شامل بررسی ماموریت ها و وظایف است؛ همچنین پاسخ به برخی سوالات مهم در این نوع استراتژی انجام می پذیرد.
سوالاتی مانند اهداف شرکت کدامند؟ نحوه تخصیص منابع به چه صورت است؟ آیا طراحی زیرساخت مدیریتی، ارتقا و میزان پاداش به پرسنل نیازمند تغییر هستند؟ برای آشنایی با استراتژی های مختلف و همچنین افزایش اطلاعات در رابطه با انواع مدل های برنامه ریزی استراتژیک پیشنهاد می شود در اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک دوره مدیریت MBA و یا دوره مدیریت کسب و کار DBA موسسه آرمان شرکت کنید.
استراتژی بیزینسی
استراتژی بیزینسی بیشتر بر موقعیت رقابتی شرکت تمرکز دارد. این استراتژی به منظور ایجاد برتری نسبت به رقبا برنامه ریزی و تدوین می شود. مدیران شرکت ها باید کسب و کار را به شکلی اداره کنند که با استراتژی کلی شرکت هماهنگ بوده و در عین حال برتری آن ها نسبت به سایر رقبا را افزایش دهد. مشخص کردن بودجه مورد نیاز برای طرح ها، بررسی رقبا و برنامه ریزی یک طرح قابل اجرا و مفید در این بخش قرار می گیرند.
استراتژی تحلیلی
در استراتژی تحلیلی، استراتژیهای مرتبط به امور مالی، منابع انسانی، IT و مسائل مربوط به بازاریابی مورد بررسی قرار می گیرند. هدف اصلی از به کارگیری استراتژی مذکور ایجاد طرح های عملی سودآور و تنظیم بودجه است.
در نهایت، در رابطه با فرآیند برنامه ریزی استراتژیک باید اظهار کرد که این طرح یک استراتژی مبتنی بر آزمون و خطا نیست؛ بلکه طرح مذکور، مبتنی بر برنامه ریزی دقیق، تعیین اهداف با استفاده از نظر مدیران، تخصیص بودجه و بررسی رقبا است. بنابراین در صورتی که از یک متخصص در این زمینه کمک بگیرید، پس از مدتی پیشرفت محسوسی را در شرکت خود مشاهده خواهید کرد. همچنین در صورت تمایل می توانید در دوره های مدیریتی موسسه آرمان شرکت کرده و خودتان تبدیل به یک مدیر حرفه ای شوید.
مدل های برنامه ریزی استراتژیک
مدلهای فرآیند برنامهریزی استراتژیک مدلهایی هستند که می توانید هنگام استفاده از این نوع برنامه ریزی برای شرکت خود انتخاب نمایید. توجه داشته باشید با وجود اینکه تمامی مدل ها کارآمد می باشند اما بهتر است تمرکز خود را تنها روی چند مدل بگذارید؛ در این صورت بهبود عملکرد کلی سازمان سریع تر می شود. اگر در رابطه با انتخاب مدل های مختلف و یا انجام امور مدیریتی با مشکل رو به رو هستید می اصول اولیهی برنامه ریزی استراتژیک توانید در دوره مدیریت MBA و یا دوره مدیریت کسب و کار DBA موسسه آرمان نیز شرکت کرده و با مزایای دوره DBA بیشتر آشنا شوید .
جمع بندی
با مطالعه توضیحات بالا اکنون به خوبی می دانید که پاسخ به پرسش برنامه استراتژیک چیست تنها به چند کلمه محدود نمی شود. این مفهوم شامل اقداماتی گوناگون است که در نهایت منجر به افزایش سوددهی شرکت و استفاده از بالاترین توان آن خواهد شد. همچنین لازم به ذکر است سناریوهای مختلفی که در روش های برنامه ریزی استراتژیک مختلف میتوانند رخ دهند، شامل سه حالت هستند: بدترین حالت، بهترین حالت و منطقی ترین حالت.
به دلیل گستردگی موضوع مذکور در مورد چگونگی واکنش سازمان به هر یک از حالات توضیحی نمی دهیم؛ با این وجود اگر قصد افزایش اطلاعات خود در این زمینه را دارید دوره های مدیریتی موسسه آرمان انتخابی مناسب برای دستیابی به این هدف می باشند.
در رابطه با جامع بودن دوره های آرمان ذکر همین نکته کافی است که آموزش برنامه ریزی استراتژیک تنها یکی از بخش های دوره مدیریت MBA موسسه آموزش عالی آرمان است. برای آشنایی بیشتر با اهمیت دوره MBA و همچنین اهمیت دوره DBA می توانید به سایت موسسه آرمان مراجعه کنید. امیدواریم تمامی ابهاماتتان در رابطه با سوالاتی مانند تعریف برنامه ریزی استراتژیک و همچنین سند استراتژی چگونه تدوین میشود رفع شده باشد. ممنون از اینکه تا پایان این بخش همراه ما بودید.
دیدگاه شما